زندگی رسم خوشایندیست
چمدانش را به قصد رفتن بست نگفتم: عزیزم این کار را نکن! نگفتم: برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده... وقتی پرسید دوستش دارم یا نه، رویم را برگرداندم! حالا او رفته، و من: تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم... نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم ... نگفتم: اختلاف ها را کنار بگذاریم، چون تمام آنچه ما میخواهیم عشق و وفاداری و مهلت است ... گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده ای، من آن را سد نخواهم کرد! حالا او رفته، و من: تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم... او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم. نگفتم: اگر تو نباشی، زندگی ام بی معنی خواهد بود... فکر میکردم از تمام آن بازیها خلاص خواهم شد... اما حالا تنها کاری که میکنم: گوش دادن به تمام آن چیزهایی است که نگفتم! نگفتم: بارانی ات را در آر، قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم... نگفتم: جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست ... گفتم: خدا نگهدار، موفق باشی، خدا به همراهت ... او رفت و مرا تنها گذاشت، تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم ... از وبلاگ: خیلی دور خیلی نزدیک نوشته ی مرحوم عطا افشاری
Design By : Pichak |